سلام .وبتون عالیه.
اگه میشه رمان عشق درون امیرتتلو را پرنیانش را بزارید.ممنون.
پاسخ:سلام نظرلطفتونه آبجی عاطفه.این رمان 165 قسمت داره و دو فصله!!!نویسنده های این رمان به علت درخواست زیادی که بهشون شده مجبورشدن بدون وقفه بنویسن و به همین دلیل برای اینکه هرقسمت روتبدیل به فرمت های مختلف کنن وقت کافی ندارن ولی قول دادن بعدازاتمام این رمان زیبا تمام قسمت هارو بافرمت های مختلف برای ماارسال کنن وماهم برای شماکاربران عزیزقراربدیم.
نام رمان : ورطه
نویسنده : ارغوان۱۳۶۷ کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب (مگابایت) : ۴٫۲ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۱٫۱ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub
تعداد صفحات : ۴۱۷
خلاصه داستان :
زرین که با اجبار و به خاطر حفظ حرمتها با یه مرد معتاد ازدواج میکنه و میشه یک زن… یک مادر… یک معتاد… یک مادرِ معتاد! اون هم به تشویق پدر معتاد بچه ش… کشمکش ها و درگیریهایی برای نجات خودش از این وَرطه پیش رو داره در حالیکه…
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از ارغوان۱۳۶۷ عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
قسمتی از متن رمان :
دوباره سرشو میاره بالا یه نفس عمیق میکشه…بین اون همه کاه دودی که جلوی بساطش راه انداخته…
.من که بزور چیزی میبینم، خودشم بعید میدونم بتونه دور تر از نوک دماغشو ببینه.
_جــــــــون، غلام این نباشم، غلام چی باشم؟! چه میـــــــکنه!
تازه میفهمه منم هستم، بین اون همه نیستی که داره ساقطش میکنه، سرشو سمت من میگیره، یه چشمک میزنه با همون صدای کش دارش:
_غلام شومام هستیم خانوم خوشگل.
دندونامو محکم رو هم فشار میدم، تا کی باید همه فشار این درد، فشار این نکبتو رو دندونای بدبختم خالی کنم؟! میخواد حرصمو دربیاره که این مدلی حرف میزنه.
_اونجا وانستا، عین جغدم با اون چشات به من زل نزن…چاییت حاضره دیگه؟ بیا بذار.
میرم قوری چایی که کنارش نبات فراوون گذاشتم میکوبم جلوش، صدای به هم خوردن استکان با نعلبکی، یه بهونه جدید میده دستم تا دوباره دندونامو بسابم به هم…این خود آزاریا قراره عاقبتش به کجا برسه ؟!
_هـــوی! چته؟! حالا من هرچی م خرج کنم و خودمو بسازم که دو سوته میپرونی لاکردار…
بازم خوبه…هنوز به اوج فضاحت و بددهنی نرسیده، جنسش آرومش کرده یا مودب؟
_ یه کم هِلی، دارچینی ؛ کوفتی میزدی تنگش…
_از سرتم زیاده…بخور نق نزن.
لامصب شامه هاش هنوز تیزه…
دوباره فیگور خیز برداشتنو حمله کردن به منو میاد ولی میدونم نئشه تراز اونه که از این بخارا ازش بلند شه.از حرصش، در کمال خونسردی و با طمانینه قدم برمیدارم، دستگیره در و میدم پایینو میزنم بیرون از اون همه دود و دم. جنس امروزم اگرم که با کیفیت بوده باشه، ذات آدم بی کیفیتی مث الیاسو نمیتونه تغییر بده، حالا هرچقدم که دوزشو ببره بالا.
چرا منم دارم مث آدمای روانی برخورد میکنم؟ چرا خوشم میاد از اینکه حرصش بدم و به قول خودش هرچی برای ساختن حال الانش رشته رو پنبه کنم؟ آخه مگه چیزی عایدم میشه جز چند تا فحش…؟ اگرم اون گَرد لعنتی خوب بهش حال میداد که میومد و حال منم میگرفت !
چقد دوس دارم گاهی منم عین خودش چار تا لیچار بارش کنم، ولی الان نه دلشو دارم نه جونشو نه حالشو…حالو که گذاشتن اون بکنه با همون کوفتی که فقط لذت “حال “رو براش ساخته با تباه کردن عمر منی که تا الانم بیشترش “گذشته”! بدون هیچ “آینده ای” حتی مات، آینده روشن زیاده خواهیه برام، یه جور طمع!